مبانی هارشدگی
✍️ محمد رضا طاهری
▫️ تغییر نام وزارت دفاع آمریکا به وزارت جنگ تنها برای کسانی خبر مهمی محسوب می شود که نگاهی ظاهربینانه و رمانتیک به سیاست خارجی آمریکا داشته اند. آمریکا از بدو پیدایش خود که به قتل عام سرخپوستان پرداخت و سیاهان را به بردگی گرفت، تا به امروز که به ایران حمله کرد، تاریخی سراسر جنگ طلبی و جنگ افروزی داشته است. لذا این تغییر نام، صرفا یک تغییر نمادین است و ماهیت جنگ طلبانه آمریکا همان بوده که هست.
🔶 اما در این میان، سخنان پیت هگست، وزیر دفاع، و در واقع وزیر جنگ آمریکا نکات مهمی را آشکار می سازد. وی در خصوص این تغییر نام می گوید: “ما نمی خواهیم فقط دفاع کنیم، بلکه می خواهیم حمله کنیم، با کشندگی حداکثری نه قانون گرایی ملایم. با پیامدهای خشونت بار، نه اقدامات سیاسی درست.”
🔷 این جملات، بیان عریان سیاست آمریکایی با روحیات حیوانی است که البته چند قرن است که به شیوه های مختلف دنبال شده است، اما تا به حال با این صراحت بیان نشده است. وقتی از کشندگی حداکثری سخن به میان می آید، احتمالا ذهن ها به سمت هیروشیما و ناکازاکی می رود. ولی آنچه ده ها هزار کشته بمب اتم، در مقایسه با آن کوچک به نظر می رسد، کشتار میلیونی بومیان آمریکا است؛ آنچنانکه هنری دوبینز، انسان شناس و مورخ آمریکایی بیان داشته است، بومیان آمریکا قبل از ورود اروپایی ها حدود هجده میلیون جمعیت داشتند که تا سال ۱۹۰۰ به حدود پانصد هزار نفر کاهش می یابد.
🔶 لذا نه پیامدهای خشونت بار مورد نظر وزیر جنگ آمریکا چیز جدیدی است نه ضدیت با قانونمندی، و نه پایمال کردن آنچه به لحاظ سیاسی درست است. اما پرسش مهمی که مطرح می شود آن است که چرا آمریکا دستکش مخملی را از دستان چدنی خود خارج کرده است و این امر چه پیامدهایی دارد؟بویژه آنکه کشوری از کشتار حداکثری، پیامدهای خشونت بار، ضدیت با قانونمندی و کنار گذاشتن سیاست صحیح سخن می گوید که سردمدار نظم کنونی حاکم بر جهان است.
🔷 این هارشدگی آمریکا بر چهار مبنا و دلیل استوار است. یکی از دلایلی که آمریکا همچون دیوانه ای زنجیر پاره کرده و شمشیری آخته بر گرد سر خود می چرخاند، قدرت رو به افول آن، بویژه در برابر شرق است. همانند غریقی که برای نجات خود به هر وسیله ای چنگ می زند. دلیل دوم، بنیادهای تمدنی غرب مدرن است که بر پایه روحیات حیوانی نظیر طمع، نفع طلبی و درنده خویی استوار است. جامباتیستا ویکو، متفکر دوران رنسانس که از پیشگامان جامعه مدرن است و مورد توجه آیزیا برلین نیز قرار گرفته است، درباره بنیان های جامعه مدرن می نویسد: “استفاده ازدرندهخویی و مالاندوزی و جاهطلبی، سه رذيلتی که در نوع بشر وجوددارد، نيروی نظامی، تجار و طبقه حاکم را بوجود میآورد و از اين طريق موجبات قدرت و ثروت و حکمت جمهوریها را فراهم میآورد.”
🔶 لذا روشن می شود توحش امروز غرب در حقیقت ادامه منطقی بنیادهای نظری تمدنی آن است که با ظهور تمدن های رقیب احساس خطر کرده و ماهیت حقیقی خود را آشکار نموده است. مبنای سومی که امریکا اینگونه با صراحت از کشتار حداکثری سخن می گوید، نظم ناعادلانه ای است که بر جهان حاکم ساخته است. انحصارهای علمی و فنی و در دست داشتن نهادهای سیاسی، حقوقی و اقتصادی بین المللی، نمونه هایی از این نظم استعماری است که سبب شده است بدون هیج ترسی از مکافات و مجازات، تمام اصول اخلاقی و حقوقی را پایمال کرده و با افتخار از کشتار حداکثری سخن بگوید.
🔷 و مبنای چهارم نیز دولت های ضعیفی هستند که تسلیم این نظم ناعادلانه شده اند و یا نخبگان سیاسی ظاهربینی که در سودای راهبردی بلندمدت هستند تا روزی به این نظم ناعادلانه بپیوندند. بدون تردید، اگر این نظم رو به افول با سستی و کوتاهی کشورها در مقابله و مقاومت در برابر آن بتواند خود را بازسازی کند، هیچ کشوری در جهان ازتهدید کشتار حداکثری آمریکا و هم پیمان هایش در امان نخواهد بود. این همان نقطه بزنگاهی است که کوتاهی، سستی و فرصت سوزی در آن پیامدهایی فاجعه بار برای منطقه و جهان خواهد داشت.
نظرات